مرور مستندات تاریخی نشان می دهد که اصلاح طلبان، گاهی چپ گرا بوده اند و گاهی راست گرا. آنان گاهی با حمله به مردم، آنان را قابلمه به دست خطاب کردند و گاهی حامیان مطالبات مردم شده اند. گویا فقط کسب و حفظ قدرت، محور و هدف است و از هر وسیله ای باید استفاده شود!
اعتراضات کارگری که در دو سال اخیر شدت بیشتری یافتهاند برای عدهای از بازیگران فرصت طلب عرصه سیاست کشور به عنوان دست آویزی برای رسیدن به اهداف خود نگریسته می شود. در این مدت مشخصا افراد برجستهای از طیف به اصطلاح اصلاح طلب به این موضوع پرداختهاند که به نظر با گذشته آنان کمی متفاوت میآید زیرا جنبشهای کارگری و سندیکاها اساسا ذیل عنوان جریانهای چپ و مارکسیستی تعریف میشود و همیشه این جنبشها و اعتراضات علیه اقتصاد لیبرالی و بازار آزاد انجام میگرفته است و حمایت از این جنبشها از طرف افرادی که خود را منادی لیبرالیسم در کشور میدانند عجیب به نظر میرسد. در ابتدا مروری سریع بر سابقه افراد این جریان خواهیم کرد.
چپگرایی
سردمداران جریان اصلاحات در سالهای ابتدایی انقلاب و دهه شصت به اذعان خود دارای گرایشهای چپ بودند؛ مصطفی تاجزاده در این مورد میگوید: «اصلا ما تحت تاثیر گفتمان بین المللی بودیم و تا حدودی هم گفتمان چپ مارکسیستی»1. این گرایشها در قضایای مختلفی تمایلات رادیکال خود را بروز می دادند به عنوان نمونه در فتح لانه جاسوسی افرادی چون عباس عبدی، عبدالله رمضان زاده، معصومه ابتکار، مصطفی تاجزاده با محوریت موسوی خوئینیها نقش به سزایی را بر عهده داشتند. یا در مسئله راهپیمایی هواداران جبهه ملی علیه لایحه قصاص بسیاری از همین افراد، تندترین حملات را به لیبرالها داشتند و انواع شعارها را علیه آنان سر دادند. در انتخابات مجلس سوم نیز که در دوره وزارت کشوری علی اکبر محتشمی پور بود از بیم اینکه مبادا شورای نگهبان کاندیداهای نهضت آزادی را تایید کند با ارسال نامه خدمت امام این افراد را در همان هیأت های اجرایی حذف کردند.
راستگرایی
همین افراد بعد از چند سال در چرخشی عجیب وارد انتخابات ریاست جمهوری هفتم شدند و بعد از پیروزی در انتخابات، منادی آزادی، تساهل فرهنگی، آزادی بیان، پرهیز از خشونت و رابطه با غرب به ویژه آمریکا گشتند. همین افرادی که روزی نهضت آزادی و بازرگان را خائن به انقلاب میدانستند با آنها وارد تعامل شدند و حتی در شورای شهر دوم کاندیداهای آنان را تأیید نمودند. در دورهای که دولت و مجلس در دست این افراد قرار داشت آنها بیشتر مشغول پی گیری اهداف سیاسی خود بودند و لوایح و طرحهایی که به مجلس داده میشد غالبا دارای جنبه سیاسی بود تا اقتصادی. طبق پژوهشی که به صورت تصادفی از بین 200 نطق پیش از دستور مجلس ششم صورت گرفته است تنها 2 درصد به مسائل اقتصادی پرداخته شده است و بیشتر نطقها حول حمله به شورای نگهبان، صدا و سیما، مجمع تشخیص، سپاه، حمایت از دولت و دیگر مسائل سیاسی بوده است2.
جنبش قابلمه به دستان
سیاسی کاری این افراد و دور بودن از مطالبات مردم به حدی بود که عباس عبدی مردم را با عنوان "قابلمه به دستان" خطاب کرد. او و همقطاران وی در مجلس ششم مدعی بودند چون شعارهای ما سیاسی بوده بنابراین بهبود معیشت را از ما مطالبه نکنید و اینکه «جناح مقابل به دنبال به صف کردن لشکر قابلمه به دستها علیه اصلاحطلبان است»3. همچنین رجبعلی مزروعی نماینده مجلس ششم و عضو حزب مشارکت که اکنون خارج از کشور ساکن است؛ در نطقی در مجلس گفت که اگر به ملت ایران، مرگ موش هم بدهی برای آن به صف می شوند.4
اکنون که به دلیل ناکارآمدی دولتی که خود آنان در انتخابات حامی آن بودند اعتراضات کارگری افزایش یافته است، خود را حامی کارگران نشان میدهند تا از این طریق به اهداف سیاسی خود برسند. عباس عبدی از چهرههای فعال اصلاح طلب طی یادداشتی در روزنامه ایران با حمایت از کارگران هفت تپه می نویسد5: «پیشنهاد میشود که وزارت کار کمیتهای را با اختیارات کافی تشکیل دهد که حتی میتواند از نهادهای دیگر نیز عضو آن باشند که در این صورت باید مرجع تشکیلدهنده آن دولت یا رئیس جمهوری باشد. وظیفه اصلی این کمیته بررسی فوری مطالبات اقتصادی و بویژه پرداخت حقوق و دستمزدهای معوقه است و اجازه ندهد که درخواستهای بحق کارگران آن قدر با تأخیر مواجه شود که قضایای اراک تکرار شود.»
وی در ادامه به لزوم تشکیل اتحادیههای کارگری می پردازد و میگوید: «نکته مهم دیگر این است که دولت و سایر نهادهای رسمی باید میان دو راه زیر یکی را انتخاب کنند؛ احترام به حق سازماندهی مردم بویژه کارگران از طریق سندیکا و انجمن و گفتوگوی سهجانبه کارفرما و دولت با این نهادها یک راه است. راه دیگر آنکه هیچ نهادی را به رسمیت نشناسد و نداند که با چه کسی و چه گروهی مواجه است و اجازه دهد که امور بهصورت خودبهخودی پیش بروند و قابل تصور است که این راه با چه پایان تأسفآوری همراه خواهد شد.»
سعید حجاریان که خور را تئوریسین اصلاحات میداند طی یادداشتی می نویسد: «بنا بر همین الگو میتوان بهصورت پایلوت برای اعتراضات معیشتی و صنفی مجوز صادر کرد. برای مثال، معلمان که خود منادی فرهنگ هستند یا مالباختگان که غالباً در موضع ضعف قرار دارند، میتوانند شعارهای اعتراضی را کنترل کنند و هزینهای را متحمل نشوند؛ تجربه «راهپیمایی سکوت» نیز مؤید آن است که مردم ما خودکنترل هستند. از این گذشته، چنانچه اعتراضات را اصناف و احزاب نمایندگی کنند، شعارها و مطالبات بیشتر از سایر حالات به رسمیت شناخته میشوند و دیگر امکان تخفیف و ترجمه نادرست اعتراضات از نهادها و تریبونهای رسمی ستانده میشود»6.
لیبرالیسم و صف مرگ موش
خاتمه کلام اینکه اگر این افراد بر اصول ابتدایی خود در اوایل انقلاب پایبند بودند، حمایت از جنبشهای کارگری و مطالبات اقتصادی آنان به این شکل توجیه داشت؛ اما آنانی که نزدیک به دو دهه مطالبات سیاسی را بر خواستههای اقتصادی مرجح دانسته و زمانی که در قدرت بودهاند درخواستهای اقتصادی مردم را غیر موجه میدانستند این موضعگیریها کاملا سیاسی و غیر صادقانه به نظر میرسد. و جا دارد این سوال پرسیده شود مگر این کارگران همان قابلمه به دستانی نیستند که اگر مرگ موش هم بدی برایش صف میکشند، پس چرا اعتراضات آنان نزد شما لیبرالها مشروع است؟
1. کتاب بازگشت از نیمه راه، صفحه 124
2. https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/3834/29350
3. http://kayhan.ir/fa/news/76770 - http://www.ghatreh.com/news/nn44056570
4. https://www.afkarnews.com
5. https://www.isna.ir/news/97082914291
6. https://www.jamaran.ir
ارسال نظرات